مرا ندید پدید دوست بدار بنشین روبرویم مات مات بگو پلک نباید زد
وقت تماشایت حیفی قدم به هر سمت برداشتم جلوتر از من باش دست به
هر چیز بردم بگو شما چرا جاهای شلوغ طوری نجیب به من که انگار یک
قلب تازه پیوند خورده ای سرت را در دنیا ....
ندید پدید باش لطفا
:: برچسبها:
دلنوشته چشمان بی فروغ,
|